عاشقانه و وفادار در آغوشم بگیر ... این زمستان، سردتر از تحمل ماست ...

برداشت های ذهنی آدمها از وقایع اطراف در جنبه هایی شبیه و در جنبه های دیگه متفاوته.

هر آدمی با محیط اطرافش همپوشانی هایی داره و اختلافاتی ... 

اینکه بخوایم همه، همه چیز رو یکسان و شبیه هم ببینند، نقض آشکار دموکراسی در یک جامعه ست .

هر صدایی در جامعه حق داره عرصه ای برای ابراز و با احترام شنیده شدن داشته باشه. 

گیرم که هر صدایی دقیقا در جهت خط مشی های کلی جامعه نباشه ... 

ولی این حق بجای خودش باقیه.

اما شعور مدنی و جمعی حکم می کنه که هر صدایی - که در جایگاه خودش ابراز میشه - به این درک برسه که همیشه نسخه ی درست،الزاما منطبق بر خواسته های اون نیست. یعنی به این سطح از شعورمندی رسیده باشه که بدونه راهکارهای اون ممکنه الزاما الان عرصه ی تحقق نداشته باشه. 

مهم اینه که اجزاء یک کلونی بتونند به این تشخیص برسند که در هر برهه ای از زمان، اکثریت قوای کلونی باید متوجه چه چیزی بشه تا بتونه با کمترین آسیب و بیشترین مزایا پایدار و باقی بمونه ...

پ.ن: 

البته تحقق این شعورمندی، مستلزم وجود یه سری زیرساختهاست و یکی از مهمترینهاش اینه که مصلحت اندیشی جمعی، اعتماد و حس همکاری برای بقا، بین اجزاء جامعه هنوز جاری و زنده باشه. 

و البته زیرساختهای دیگه که خودش مثنوی هفتاد من کاغذه ... 

__________________________________________________________________

فشارهای این چند وقت اخیر رو خوب به خاطر بسپار دخترک .... 

و راهکارهایی که اتخاذ کردی رو ... 

تا یادت بمونه که چیزی در دنیا نیست که با اراده و تلاش تو برابری کنه ... 

حالا دستاوردها هرچی باشه، باشه ... 

مهم اون حس توانستنی هست که تو در انتها به درکش می رسی انشالله ... 

__________________________________________________________________

فیلم عروسی ش رو که بهم نشون داد، حس خوبی به دلم نشست. 

اینکه مردی با ابعاد اجتماعی و فیزیکی و ظاهری و باطنی و شخصیتی او، زنی تا این حد معمولی رو پسندیده بود برام جذاب بود.

جذاب تر از اون، آرامش و وقاری بود که توی نگاه و رفتار اون زن موج می زد. 

این آرامش قطعا حاصل عشق همه جانبه ی مردی بود که ورای تمام فاکتورهای دیکته شده در جامعه، زنی رو به خاطر کُنه وجودش و داشته های درونی ش اینطور عاشقانه و محترمانه انتخاب کرده بود.

باز هم به ضرس قاطع میگم که عشق در قلب یک زنه که به نهایت بالندگی خودش میرسه اما زیباتر اینکه شعله ی جوشش این عشق رو یک مرد، مردانه روشن کنه و پای زنده نگه داشتن اون شعله، وفادارانه بمونه ... تا هردوی اونها با هم از این عشق گرم بمونند ... گرم و دلگرم ... مخصوصا در روزهایی که سرماشون، هر قلبی رو به مرز انجماد میرسونه ...