به تو بگویم، تو از عشق می ترسی ...

ساخت وبلاگ

عشقِ جهانشمول زمانی می تونه محقق بشه که تو با انواع دوست نداشتن ها و دوست داشته نشدن ها، ترسهای خودت و آدمیزاد و ریشه هاشون مواجه بشی، تعامل کنی و بتونی راهی برای ادراکشون پیدا کنی ... در غیر این صورت همیشه در چرخه ی احساسات بالاخره جایی پیدا میشه که نمی تونی کسی رو بر خودت اولویت بدی و تحت تاثیر غلیانِ احساسات، ایگوی پروار تو مانع از دیدنِ جریانِ درست اتفاقات میشه ... به بیان دیگه عشقِ جهانشمول وقتی اتفاق می افته که مرزی بین موجودات نباشه، ایگوها محو شده باشند و جهان و اجزاش در وحدت و یگانگی باشند ... اینکه چقدر این نظریه قابلیت اجرا داشته باشه رو فلاسفه و اهالی فن باید نظر بدن ... اما به عنوان یک فرد، با تمام نقاط ضعف و قوتم، که زندگی در یکپارچگی و وحدتِ ادراکی برام نظریه ی جذابی بوده، این مسیر رو پر پیچ و خم و پر از بیراهه و سردرگمی و حتی تنهایی و وحشت دیدم ... و تنها فانوس راهم توی این مسیر، قلبِ آرام بوده ... جایی که قلبم به تمامی شاد و آرام بوده، نشانه ای بر طیِ درستِ طریق بوده برام ... فارغ از هر نتیجه ای ...

________________________________________________________________________________

یکی از مواردی که جدیدا با تمام وجودم دارم لمس و درکش می کنم اینه که در جهان، همونقدر که نیکی و زیبایی لازمه، بدی و پلشتی هم لازمه - نه اینکه خوبه، اما لازمه و اینها با هم فرق دارند... اینکه دقیقا چطور رو نمی تونم با تمام ِجزئیات و واضح توضیح بدم اما چیزی که فهمیدم اینه که نباید برای حذفِ بدی بطور مستقیم تلاش کنیم ... چیزی که می تونه خوبی رو غالب کنه اینه که بر مسیر درست و خوبمون باقی بمونیم ... نتیجه ی این پایداری، خودش در نهایت به گسترشِ نور منجر میشه ... و بدی در نهایت به پایان خودش میرسه ... اما بدی همون فاکتوری هست که خوبی رو در اذهانِ بشر معنادار می کنه ... چیزی که لازمه اینه که بدی هم - سرانجام - باید با عشق محو بشه نه با نفرت ... نه با بدی و نه چیزی از جنسِ خودش ... بنابراین باید بهش فرصت انتخاب داد ... تا خودش بخواد که جزئی از نور باشه .... یا اینکه در مسیر نابودی بمونه و نابود بشه ...

به عبارت دیگه تو چراغِ خود برافروز و نتیجه رو بسپار به روندی که لاجرم در لوای این نور اتفاق می افته .... بی اینکه برای چیدمان اجزاء بی نهایت یه مجموعه ی پیچیده نقشه بچینی و پلن بریزی ...

البته که این چیزی که میگم محدود به اجزاست نه روندها ... کما اینکه عمدتا لازمه ی اطفاء روندهای ناخوشایند و تحت قدرت، نیرویی کوبنده و خشن از جنس خودشون هست ...

________________________________________________________________________________

اون تعاریفی که از عشق و روابط جنس مخالف و ... توی کودکی و نوجوانی و جوانی به خوردمون دادند، اون قوانین از پیش نوشته و ... به نظرم اشتباه بزرگی بود. چون آدمیزاد با همه ی همپوشانی های احساسی و مشابهت هاش، به اندازه ی تک تک آدمهاش در تک تک ماجراهایی که پیش میاد، تفاوت داره و چیزی که در یه چارچوب کلی جاش میدن، لزوما نسخه ی همه ی آدمها در تمامِ شرایط نیست ...

و اینکه اغلب آدمها گاهی بر خلاف خواسته هاشون، برای گنجیدن در اجتماع، طبق همون قوانین روابطشون رو پیش می برند، در لایه های زیرین احساسی شون باعث میشن که حس سرکوب و سرخوردگی رو از جنبه های مختلف تجربه کنند.

پیش از هر چیز و مقدم بر هر کس، ما اولین ارتباط هامون رو باید با خودمون داشته باشیم و این مستلزم خودشناسیه. اینکه تو باید اول به زوایای آشکار و نهان خودت آگاه باشی تا دلیل هر رویکرد خودت رو بدونی، باعث میشه که روابطت رو با دیگری، بهتر و سالم تر و آگاهانه تر پیش ببری تا اینکه با سرکوبها و درماندگی ها و تروماهای ناخودآگاهت وارد ارتباطات بشی و در نهایت ناکامی و نارضایتی رو برای خودت و دیگری به ارمغان ببری ...

مخلص کلام اینکه چارچوبهای اجتماع رو بشناسیم و یاد بگیریم تا با زبان پایه ی قراردادی آشنا بشیم اما به مدد خودشناسی، بدونیم که کجای این زبان قراردادی رو چرا نمی پذیریم و در قالبش نمی گنجیم ...

بادا که تجربه های بهتری از بودن با خودمون و دیگران داشته باشیم ...

________________________________________________________________________________

تعطیلات خوشایند و خوشبو و خوشرنگ مون کم کم داره تموم میشه ... هر چند تقریبا انتهای ماه هم یه کمی تعطیلات داریم اما همین قدرشم در حد خودش خیلی خوب بود ...

و من عمیقا سپاسگزارم بابت این امکانِ استراحت لازم و خوشایند ...

امیدوارم که این سال خوشبوی خوشرنگ، تا آخرش با همه ی زیر و بمش، زیبا و خوشرنگ رقم بخوره ...

قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 18:10