خیلی ساده اسکلت آدمی که روی صفحه ی مونیتور نقش بست به نظرم خیلی زیبا و دوست داشتنی اومد.
با ذوق از دکترم پرسیدم این منم؟
شاید هم دوباره دوز خودشیفتگی م بالا زده بود اما عجیب حس خوشایندی داشتم از دیدن اون پیکربندی ... انگار که یه آشنای خیلی خیلی قدیمی رو دیده باشم ... آشنایی که خیلی دوستش داشتم و دارم.
حس غریبی بود ...
واقعا شاید اگر می شد با اسکلتم یه ملاقات تفکیکی داشته باشم یه روز حتما این کار رو می کردم ... به همراه عشق فراوان و بوسه !
کی می دونه؟ شاید هم یه روزی قبل از اینکه روحم به جسمم نزول کنه اول این جسم رو دیده و عاشقش شده و الان که دوباره به لطف تکنولوژی دیدار میسر شده، باز هم همون حس قدیمی برای روحم تداعی شده ...
____________________________________________________
اجازه ی فعالیت سبک از سمت جناب دکتر صادر شد هرچند هنوز با احتیاط چون هنوز ضایعات اون حادثه ی کذایی کاملا ترمیم نشدند اما خوب این یعنی روند اصلاحات رو به بهبوده و یکم میتونم به فعالیتهای سابقم برگردم.
و در همین راستا جناب رئیس هم از این فرصت، استفاده ی مفید کرد و برام دستور ماموریت صادر کرد.
فردا دارم میرم به قلب سرزمین آبشارها انشالله...
نمی دونم چه حکمتیه که ماموریتهای سازمان من هیچوقت از لحاظ زمانی درست جفت و جور نمیشه.
تابستونا و توی اوج گرما راهی مناطق گرمسیر میشیم و زمستونا توی اوج سرما به مناطق شمالی و سردسیر استان صادر میشیم ... انگار کلا باید کارکردن ما حسابی با اعمال شاقه همراه باشه و سرد و گرم روزگار رو تا عمق جان بچشیم مبادا خدای نکرده یکم توی مسیر و حین ماموریت لذت ببریم و یه گوشه از پولمون حلال نباشه ... هرچند من بهرحال لذتم رو می برم!
خلاصه که فردا داریم میزنیم به دل سرزمین های برفی ...
بادا که همه چیز به خوبی و سلامت بگذره ...
____________________________________________________
به تخمین من بیش از هفتاد درصد انرژی آدمای دور و بر من، بیش از اینکه صرف بهبود ارتباطات و وسعت بخشیدن به اونا بشه داره صرف قضاوت سریع، عدم پذیرش وجود و خصوصیات همدیگه و کشمکش برای شبیه سازی جمعی میشه ...
ای کاش می شد توی ارتباطاتمون لازم نبود اینقدر دغدغه ی این عدم پذیرش و نگرانی برای شبیه جمع بودن یا نبودن رو داشته باشیم ...
ای کاش واقعا آدما توی هر نقطه از دنیا معنای واقعی دموکراسی رو خوب درک می کردند و بهش جامه ی عمل می پوشوندند.
اینکه یاد بگیریم که هر آدمی صدای خودش، زاویه ی دید و نگاه خودش، نظر خودش و تفکرات خودش رو داشته باشه و با اینحال ما بتونیم توی جامعه تا حد امکان با همین آدمهای متفاوت با انسانیت و پذیرش و کاملا بدون قضاوت کنار بیایم.
اینکه آدما رو از منظر خودمون تماشا کنیم و زاویه ی دید ما نسبت به اونا و عملکردشون متفاوت از خودشون باشه، هیچ ایرادی نداره ... مشکل از اونجا شروع میشه که ما بشینیم قیاس به نفس کنیم و کور خودمون و بینای غیر باشیم ... و کارهای بقیه رو مورد دار و کارهای خودمون رو بی نقص ببینیم.
ای کاش بیش از اونکه با هم رقابت داشتیم می تونستیم با هم رفاقت داشته باشیم ...
____________________________________________________
چشم قلبمون به جمال شعر روشن ...
پاییز و بوی عشق پراکنده در فضا چیزی جز این رو نمی طلبه ...
سپاس بیکران بابت جوششِ دوباره ی این چشمه ...
__________________________________________________________
مگه میشه مگه داریم توو کلّ دنیا کسی بتونه مثل تو باشه
مگه میشه یه آدم از عشق گاهی شبیه دیوونه ها شه ...
#منصور
#آی_عشقم
قلب چوپون فکر نی بود ......
برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 119