نون بیات و ...

ساخت وبلاگ
البته چیزی جای نون سنگک تازه ی داغ رو توی یه صبحانه ی لذتبخش نمی گیره اما گاهی توی یه مواضعی، تحت یه شرایطی که دقیقا معلوم نیست چیه، نون بیات سنگک چنان روی صبحانه خوش میشینه که آدم با نهایت لذت اونو به نیش می کشه و لقمه لقمه در کمال خوشحالی و رضایت نوش جانش می کنه ... 

خاطره های بیات، آدمای تکراری، روزمرگی های ریز و درشت، فیلمهای قدیمی، آهنگهای تاریخ مصرف گذشته و خیلی چیزهای سردستی، کهنه یا پیش پا افتاده هم همین حکم رو دارن ... گاهی وقتی شرایط جفت و جور میشه، همه چیز یه رنگ و بو و طعم و خاصیت دیگه می گیره ... 

_________________________________________________

اون آدمایی که با یه اسب رفیق شش دانگ میشن، اون اسب دیگه چیزی جدای از وجودشون نیست ...

فکر می کنم این خصوصیت بطور اخص بین همه ی حیوونای دیگه در مورد یه اسب می تونه اتفاق بیفته ... 

چون اسب و سوارش برای اینکه پروسه ی سواری بتونه تکمیل بشه لاجرم باید با هم موزون و همنوا و هماهنگ و به نوعی یکی بشن ... انگار که اسب بخشی از وجود سوارشه که ازش جدا شده. بخشی از جسم و تکه ای از روح اون ... اسب تمام حس و حال و رفتار سوارش رو می گیره و متقابلا سوار هم اگه با اسبش دوست شده باشه، تمام حال و حرکات اسبش رو می فهمه ... بی هیچ حرفی موج عظیمی از انرژی بین اونا رد و بدل میشه ... و هرچقدر این درک عمیقتر و متقابل تر بشه، یگانگی بین اسب و سوار بیشتر میشه ... و چه ترکیب قشنگی وقتی حیوانی با اون عظمت و هیبت و زیبایی با شکوه و اعجاب انسانی به اون اندازه ظریف، درهم آمیخته میشه ... 

سوارکاری، نه برای اینکه در میدانی برنده ی مسابقه ای باشی، بلکه برای درک و تجربه ی شگفتی و زیبایی حاصل از این ترکیب باشکوه، یکی از زیباترین روابطی هست که یه آدم می تونه در طی زمان برقرار کنه ... 

_________________________________________________

توی این چند روز سرماخوردگی هزار جور فکر و خیال از سرم گذشت ... 

هزارجور قصه ساختم و پرداختم و هزار جور خواب و رویا دیدم ... 

جالب اینکه دیروز که داشتم خبرهای واصله رو چک می کردم، دیدم یکی از اون قصه هایی که توی ذهنم ساخته بودم، درست به همون شکل اتفاق افتاده بود و آماده ی این بود که من ادامه ش بدم تا سناریوی ذهنی من به دنیای واقعی سرایت کنه ...

کی می دونه شاید اگه منم قاطی این قصه ی به واقعیت اومده میشدم، ماجرا دقیقا همونطور ادامه پیدا می کرد که توی ذهن ساخته بودم ... هرچند واقعیت حسود گاهی چنان زیرآب قصه و رویا رو میزنه که اغلب یادمون میره خیلی از قصه ها در حقیقت بذرهای واقعیت هستند و قابلیت بالفعل شدن به ماجراهای واقعی و ملموس رو دارند. 

______________________________________________________

وقتی با خودم در صلح هستم، دنیا هم با من از در آشتی درمیاد ... 

مثل همین امروز که خودم رو با همه ی داشته ها و نداشته هام دوست داشتم و آدمهای اطرافم هم ناخودآگاه پالس محبت برام فرستادند ... 

حتی اون همکاری که من بدجور نسبت بهش گارد داشتم، امروز نه تنها بی هیچ گاردی با هم سلام و علیک کردیم بلکه از همدیگه نکته های جدید کاری هم یاد گرفتیم. 

کلا هرچی بیشتر میگذره بیشتر دارم به این موضوع ایمان میارم که تمام چیزی که خارج از محدوده ی درون ما رخ میده واقعا سهمی بیش از ده درصد نداره و نود درصد آنچه که برای ما رقم میخوره، در درون ما اتفاق می افته ... 

و اون نود درصد چنان قدرتی داره که حتی گاهی اون ده درصد خارج از محدوده ی اختیار ما رو هم تحت الشعاع قرار میده ...

کاش ما واقعا می تونستیم به این قدرت عظیم درونی اشراف و تسلط پیدا کنیم.

______________________________________________________

هزار هزار بار بابت حضور کسانی که وجودشون جریان عشق و محبت رو به قلب من سرازیر می کنند، ممنونم ...

بابت دوستان نزدیک و دوردست و همگی به جان و دل نزدیک ... 

بابت دوستانی که قلبشون علیرغم بُعد مسافت، حس و حال دل ما رو می گیره و درک می کنه ... 

بابت مهربانیهای بی دلیل و بی بهانه و بی دریغ ... 

 

# تپنده باد دلی که ضربانش

خواب پرنده ها را برنمی آشوبد ... 

__________________________________________________

بعد از مدتها دوباره شعر به جان قلمم نشست ... 

بعد از مدتها دوباره چشمه ی حرفی از نو در من جوشید ...

هدیه ی پاییز در حال گذار و زمستان پیش رو ... 

لحظه ی تولد شعر برای من لحظه ی طوفان توامان و آرامش پس از زایشه ... 

اوج زندگیه ... 

اوج بودن ... 

هزاران مرتبه شکر بابت این موهبت ... 

__________________________________________________

زمستان پیش روی همه تون متبرک و پربرکت باشه ... 

دلتون گرم ... 

جمعتون جمع ... 

عشقتون حاضر ...

غصه هاتون غایب ... 

 

قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 129 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 2:36