و ما که به تماشای جهان آمده ایم ...

ساخت وبلاگ

چرخ زمان اونقدر داره سریع می چرخه که احساس می کنم همین روزهاست که یهو از گردونه بی هوا پرت بشیم به ناکجاآباد ....

اونقدر مرز بین خواب و بیداری و روز و شب و ماه و سال مبهم شده که واقعاً دیگه به سختی به یاد می سپارم که کدوم یک از اتفاقات رو توی خواب زندگی کردم و کدوماش رو توی بیداری ...

قصه ها تند و تند و از پی هم دارند رد میشن و میرن ... همه چیز داره به نوبت و بی نوبت اتفاق می افته و توی این مرحله از سرعت، من گرچه که دارم ایفای نقش می کنم اما به شدت تماشاچی وار دارم در مرکز این سرعت به سکون نزدیک میشم ... چیزی شبیه رقص سماع مولانا ...

خوابم و بیدار و بین خواب و بیداری هنوز همون دختربچه ای هستم که به تماشای جهان اومده ...

______________________________________________________________________

حتی هنوز که قصه های آدمهای بالغ رو میخونم یا می شنوم یا می بینم یا زندگی می کنم، معتقدم بخش عظیمی از قصه های خیانت و ... به چارچوب اشتباهی به اسم ازدواج برمیگرده ...

نه اینکه این چارچوب کلا کاربردی نداشته باشه شاید هم واقعا برای بعضی از آدمها بهترین جواب باشه اما یه قاعده ی همه شمول نیست و لزوما باعث خوشحالی همه ی آدمها نمیشه ولی عده ی نه چندان قلیلی از آدمهایی که به وادی ازدواج قدم میگذارن به خاطر وجاهت اجتماعی ای که از قِبَلِ این رویکرد دریافت می کنند، وارد این وادی میشن با اینکه براشون کارکرد مناسبی نداره ... و اینجاست همون جایی که حالشون بد میشه و در به در دنبال تسکین و شفا می گردند و البته که خیلی جاها منجر به خودسانسوری، پنهان کاری و یا خیانت میشه ...

خلاصه که نسخه ای که بی توجه به روحیات آدمها، فله ای و بی دقت و یک شکل برای همه ی آدمهای رنگ و وارنگ جامعه پیچیده میشه، از بیخ و بن اشتباهه ...

از خیلی ها گذشت و خیلی ها این وسط قربانی شدند، اما امیدوارم بشر روزی، جایی به این جایگاه برسه که اکثریت نسبی آدمها در جوامع انسانی، حالشون خوب باشه ...

______________________________________________________________________

هزار ساله که رفتی

من هنوز پشت شیشه م ...

موهاتو باد برده

عطرش جا مونده پیشم ....

قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 23:42