اردی بهشتانه ...

ساخت وبلاگ

هوا بییییییی اندازه اردیبهشتی هست ...

یه مهمون دوست داشتنی در راه دارم و یه عالم کارِ هنوز به انجام نرسیده ...

صبح که داشتم می اومدم راننده ی اسنپ یه آقای میانسال خوش زبون و دلنشین از اون راننده تاکسی های قدیمی بود که داشت اسنپ کار می کرد. یک تیک عصبی بد داشت که مدام شونه ی راستش رو می داد بالا... تقریبا هر پنج ثانیه یک بار ...

ذهن من خیلی روی جزئیات مکرر حساس و بدقلقه ... سریع این جزئیات رو می گیره و بهشون واکنش نشون میده ... اینبار هم به محض اینکه ناخودآگاهم رفت که افسار رو بگیره دست و منو عصبی کنه، حواسمو به طبیعت زیبای بهاری پرت کردم ... خیلی سریع همه چیز جایگزین شد ... مثل بچه ای که گریه شو برای پارک با یه بستنی می تونی تبدیل به شادی و خنده کنی ... انگار نه انگار که پای دلخوری ای وسط بوده ...

حالم عجیبه ...

نمی تونم وصفش کنم ...

فقط می دونم این چند وقت اخیر، دلایل زیادی برای شکرگزاری داشتم اما بیشتر غر زدم و زیاده طلبی کردم ...

با اینحال ممنونم ... جای خوبی از زندگی هستم که شاید خیلی متوجهش نیستم ... حتی اگر سایه ی حسرت ها و بغض های قدیمی روی همه ی شادی ها باشه، نمی تونم انکار کنم که زندگی خیلی بیش از اینکه نامهربون بوده باشه با من، مهربانی کرده ...

ممنونم بابت این مهربانی هایی که میتونستند نباشند ... بابت نعماتی که باعث شدند چشمهای من از سطوح زیرین و ابتدایی آرزوها به سطوح بالاتر معطوف بشه و ذهنم دنیای بزرگتری رو تجربه کنه ... ای بسا زندگی می تونست اونقدر سخت باشه که من حتی معنای آرزو رو هم ندونم، مثل اون کودک کار ... یا مثل آدمهایی که منتهای آرزوهاشون، کف هرم مزلو هست و در این جهان تعدادشون کم هم نیست ...

ممنونم زندگی ... بابت همه ی مهربونی هات، بابت همه ی حمایتهات ... بادا که من هم تا هستم، نشانی از تو برای جهان اطرافم داشته باشم ....

________________________________________________________________________________

زندگی ما شبیه بازیه

کافیه قواعدُ بلد باشیم

خوب بودن تا همیشه کافی نیست

گاهی وقتا لازمه که بد باشیم

#رضا_یزدانی

قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 14:41