تا كجاي جنون ...

ساخت وبلاگ

ديروز وقتي داشتيم توي كمربندي مي رفتيم با صحنه اي مواجه شديم كه جايي براي هيچ حرفي باقي نمي گذاشت... 

مردي سوار بر موتور ... در حال فريادهاي منقطع و گاه به گاه و دستِ رو به آسمون بلند ... مردي اونقدر فارغ از دنيا كه هيچ اهميتي براش نداشت كه كجاي اين زمان و مكان داره مويه مي كنه ... پيش چشم چند آدم يا حتي در چه حالي ... 

يه آدم تا كجاي غم ميتونه ته نشين بشه كه اينطور در انظار عموم، فارغ و بي هوا ويترينِ درد بشه؟

_____________________________________________________________________________

همكار من روستايي زاده ست ... 

در فرهنگ روستا، حريمِ شخصي به نسبت شهر، نازك تر و كمرنگ تره و طبيعيه چون زندگي آدمها براي بقا نسبت به آدمهاي شهر بيشتر در هم آميخته ست.

شايد براي همينه كه اين همكار ما خيلي زود قالب ها و چارچوبهاي عرفي زندگي شهري رو در هم مي شكنه و با مردم ارتباط مي گيره ... 

اونقدر كه تمام آدمهاي رسمي و غير رسمي و حتي مراجعين خارج از مجموعه هم باهاش صميمي ميشن و سفره ي دلشون رو پيشش وا مي كنند ... 

من آدمهايي تا اين سطح باز رو درك نمي كنم ... 

چه لزومي داره كه آدمها اينقدر حريمشون رو به روي همه باز كنند؟

چرا سطوح صميميت براي بعضي از آدمها تعريف نشده ست؟

و البته اين موضوع در حالِ تسري به خيلي از آدمهاي اين جامعه ست ... 

و سوال اينجاست: 

چرا حريم شخصي تعريف شد؟

و آدمهايي كه حريمِ شخصي بسيار باريكي دارند، در چه جايگاهي از سلامتِ روان هستند؟ 

بهتر بگم: آدمي كه انواع انرژي ها رو به خودش راه ميده و براي ديگران از شخصي ترين انرژي هاي خودش هبه مي كنه در چه جايگاهي از تجربه ي سلامتِ روان هست؟

نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت |

قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 117 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 6:05