هرچی بیشتر خودت و احساس و هیجاناتت رو درگیر هیاهو نکنی و در سکوت نظاره گر باشی، بهتر ارتباط بین حلقه های ماجراها رو درک می کنی ...
هیچ عرفانی هرگز تمایل آشکار به جلوه گری نداره و بالتبع هیچ عارفی از جلوه گری و اسطوره شدن استقبال نمی کنه ...
هیچ چیز لطیف تر و حمله پذیرتر از کمال نیست ... چون هیچ چیز نادرتر و ارزشمندتر و درک نشدنی تر از اون نیست و برای همین " آنچه که اصل است از دیده، پنهان می ماند."
چون آدمیزاد اغلب هر چیزی رو که درک نکنه، یا بهش بی حرمتی می کنه یا بی اعتنایی و یا برای درکِ چیزی که توان ادارکش رو نداره اونو دستمالی و لاجرم در نهایت لجنمال می کنه.
پس هرجا هیاهویی دیدی، هرجا جلوه گری ای دیدی، هر جا یه جمعیت کثیر دیدی، به کمال و حقانیت اون جریانی که به خاطرش هیاهو به پاست، شک کن ...
بایست و فقط تماشا کن ...
فقط تماشا و تا جایی که می تونی از سر راه این هیاهوها کنار برو ...
تاریخ و زمان همه چیز رو کم کم روشن می کنه ...
اما در این بین، فرصتهای زیادی برای تبلور حقیقت هم هست ... چه بهتر که در سکوت تماشا کنیم و اون فرصتهای بی نظیر رو دریابیم ...
______________________________________________________________
در جنگ بین قدرتها، توده ها سیاهی لشکرهایی هستند که فناپذیری اونها در جهت تحقق اهداف، مساله ی چندان مهمی -گویا حتی برای خود حضرت خداوند هم - به شمار نمیاد.
اما برای بازیگردان، تقریبا همیشه داشتن یه تصویب اکثریتی از جانب توده ها مهمه ... برای همین هم اصل هنرمندی ش در اینه که بازیها رو طوری مهندسی کنه که توده ها به دلخواه و با طیب خاطر، این تصویب اکثریتی رو در جهت مورد نظر بازیگردان، محقق کنند ...
و چنین است که خدا راضی، کدخدا راضی و خر هم راضی خواهد بود ...
حالا گیرم نتیجه، این هوا متفاوت از کاه و یونجه ای باشه که خر همیشه در رویاها می دیده ...
و در نهایت الله اعلم ...
______________________________________________________________
گفت آن یار کزو گشت، سرِ دار بلند
جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد ...
قلب چوپون فکر نی بود ......
برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 116