ببار ای بارون ببار ...

ساخت وبلاگ
 

 بارون اومد ... 

بالاخره ... بعد اینهمه وقت اولین بارون پاییزی ما دیشب شروع شد و خوشبختانه هنوز هم ادامه داره ... 

خیلی وقت بود دیگه منظره ی ابری رو از قاب پنجره ها نمی دیدم ... الان خوشحالم ... روزهای بارونی انرژی من صدچندان میشه ... انگار که تمام دنیا از همه ی انرژی های منفی پاک میشه و فقط طراوت و تازگی رو میشه از فضای اطراف استشمام کرد. 

الهی شکر ... 

البته امیدوارم این بارون توی مناطق زلزله خیز هم متبرکانه بباره ... و رد دردی از خودش به جا نذاره ... 

_______________________________________________________

هر چیزی در جایگاه درست خودش میتونه کمال خودش رو تجربه کنه و در موقعیت ها و جایگاههای نادرست، بخشی یا همه ی اون چیز حیف و میل میشه. 

دوستی هم از این قاعده مستثنی نیست. 

البته که نمیشه یک نسخه ی یکسان برای همه در تمام موقعیت ها پیچید و البته که هر موقعیتی روش خاص خودش رو می طلبه، اما بهرحال یه نکته رو نباید از نظر دور کنیم، بعضی ها ظرف بعضی چیزها نیستند. همیشه باید حد همه چیز رو رعایت کرد. نباید توی دوستی ها و حتی عشق، فوران احساسی کنیم. نباید مداوم باشیم ... باید بودنمون معنادار باشه ... باید حضورمون لازم باشه. 

مثل همین بارون ... 

که بعد از اینهمه انتظار وقتی می باره برای اکثریت عزیز و خواستنیه ... 

حضور باید با ضرورت همراه باشه ... یعنی جایی باش که بودنت، ضرورت داره ... 

_______________________________________________________

خوشی های کوچیک و مداوم میتونه منجر به جریان دائمی خوشبختی بشه ...

باید این کوچک ها رو دید و از گوشه و کنار لحظه ها جمعشون کرد و شادی شون رو مثل یه آبنبات خوشمزه گوشه ی ذهن گذاشت تا آب شدن تدریجی ش، تزریق مداوم خوشی باشه در گوشه و کنار زندگی هامون ... 

باید هنر دیدن معمولی ترین ها و کشف لایه های باشکوه زندگی رو در بین همین معمولی ها داشت. هنر پیکرتراشی و تراشیدن مجسمه های زیبا از سنگهای معمولی ... 

باید این هنر رو به خودمون و بچه هامون یاد بدیم ...

باید یاد بدیم که برای خوشبخت بودن لازم نیست خارق العاده باشیم و با عطش مداوم خارق العاده بودن، ریشه های شادی خالص و بی دلیل رو توی وجودمون خشک نکنیم. 

باید در عین معمولی بودن باشکوه باشیم. باشکوه و زیبا ... 

_______________________________________________________

 بارون شبیه زنی هست که  تمام اجسام دنیا ساز اونه و  با سرانگشتاش می تونه از تمام اشیاء دنیا صداهای زیبا در بیاره و همراهشون نغمه سرایی کنه ... تیک تیک نرم و عاشقانه ای که در عین سادگی و معمولی بودن یکی از زیباترین نغمه های دنیاست ...

و اگه این تیک تیک نرم با رقص باد و شر شر ناودون و جریان آب توی جویهای کوچیک همراه بشه، ارکستر طبیعت یه بار دیگه میتونه به اوج زیبایی خودش برسه ... 

روحت شاد بارون که روحمون رو تازه می کنی ... 

_______________________________________________________

جایی نوشته بودم که من داستان نویس نیستم اما به دنبال جمع کردن قصه م ... 

مدتی میشه که خیلی قصه جمع نکردم ... نمی دونم شاید سن و سال توی این ماجرا بی تاثیر نباشه ... ماجراجویی ها ریتم کندتری به خودشون گرفتند ... دنیا به شکل عجیبی خلاصه تر و البته شاید همزمان عمیقتر از قبل شده ... 

شاید این دوره ی سکون و تماشا گذرا باشه اما قصه ها خلاصه ترند ... یا شاید هم ریتم کندتری دارند ... 

شاید چیزهایی که قبل از این ماجراجویی تلقی می شدند، الان تجربه های دست چندمی به نظر می رسند که دیگه اونقدرا هم جذابیتی برای تجربه شدن ندارند ... 

اما بهرحال دنیا با تمام قصه هاش روبروی ما گسترده شده ... امیدوارم باز هم بتونم قصه های بیشتری جمع کنم، تماشا کنم، رقم بزنم یا حتی توشون بازی کنم ... قصه هایی که ارزش یادآوری داشته باشند ... 

نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت |

قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 150 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30