وقتی که خودت دست خودت رو می گیری ...

ساخت وبلاگ
دلتنگ و خسته و پریشون بودم ... 

تنها راه ارتفاع گرفتن بود ... 

هیچ کس نبود که باهاش برم کوه و البته توی اون هوس بی مقدمه و ناگهانی، اون وقت شب بعید بود کسی دلش بخواد با من همراه بشه ... 

جرأت تنها رفتن رو توی خودم نمی دیدم ... اما بالاخره دل رو به دریا زدم ... 

غار خیلی دور نبود ... اما یکمی از مسیر اصلی، پرت بود ... 

سردرگم بودم که کجا برم، توی مسیر اصلی یا به سمت غار ... شانس خوبم این بود که به خاطر حضور گروه های کوهنوردی، کوه شلوغ بود ... دلم نمیخواست بین شلوغی ها باشم اما بابت حضورشون دلگرم بودم ... در نهایت تصمیمم رو گرفتم ... رفتن به غار ... 

مسیر به شدت بادی بود ... غارم رو براحتی نمی دیدم ... ماه هم به نیمه راه رفتنش نزدیک شده بود ... باطری هدلایتم هم ضعیف بود ... تنها ترسم عقربها بودند ... 

در نهایت یه تخته سنگ بزرگ نزدیک غارم دیدم ... مطمئن نبودم که توی اون تاریکی، غار، جای چندان امنی باشه برای همین هم نرفتم توش و به موندن پایین غار اکتفا کردم ... 

کنار تخته سنگ که نشستم با خودم فکر کردم هوا سرده و آتیش لازمم ... اما حس گشتن دنبال چوب و خار و خاشاک رو نداشتم ... علاوه بر اون دلم نمی خواست گرمای خوشایند آتیش وسوسه ی موندن و به خواب رفتن توی کوه رو در من بیدار کنه چون بعید بود بتونم مقاومت کنم ... تنها شانسم این بود که یه شال گرم همراهم بود ... هرچند کفاف سرما رو نمی داد اما از هیچی بهتر بود ...

شاد از اینکه بالاخره تونستم اون وقت شب تنها برم کوه ، دلتنگ از اینکه تنها به کوه رفتم ... خیره به آسمون پر ستاره و شهری با چراغهای روشن ... شهری که باید از ارتفاع می دیدمش ... ارتفاعی که خیلی چیزها رو توی خودش حل می کنه و خیلی چیزها از اونجا کوچیک میشه ... 

ارتفاعی که بهم یادآور میشه که چقدر همه چیز به آنی و به چشم بر هم زدنی می تونه ناچیز و بی اهمیت بشه ... 

اونهمه هیاهو، اونهمه دغدغه، اونهمه ازدحام یا تنهایی ... 

یه ساعتی رو اونجا با خودم خلوت کردم ... و باد ... باد مداوم ... گرچه که سرد بود و یکمی هم سرما خوردم اما حالم خوب شد ... خیلی بهتر از وقتی که از خونه زدم بیرون ... 

یه وقتایی توی زندگی هست که فقط خودتی که باید دست خودت رو بگیری و دل بدی به تک تک قدمهای پیش رو و بری دنبال چیزی که می دونی حالت رو بهتر می کنه ... 

نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت |
قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 208 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1396 ساعت: 6:21