مهمون بازی ...

ساخت وبلاگ
چند مدت اخیر بیشتر وقت من مختص خونه و اداره شده. بعد از تایم رسمی کار، می مونم اداره تا روی یه کار عقب افتاده کار کنم. دیروز میخواستم تا ساعت 8 بمونم که حوالی ساعت 6 با خودم تصمیم گرفتم برم خونه و بعد از یکمی استراحت کارم رو توی خونه از سر بگیرم ... رفتن همانا و شروع مهمون بازی ای که من ازش بی خبر بودم همان!

خلاصه نتیجه این شد که تمام کارهام که روی دستم موند هیچ کارای شخصی ضروری م هم موکول شد به ساعت 12 تا یک شب! 

صبح که میخواستم بیام اداره اصلا دلم نمیخواست از خواب بیدار شم! 

و این بود حاصل مهمون و مهمون بازی دیشب ما که البته روحا خیلی هم خوشحالم کرد اما رسما از کارام بازموندم!

موندم واقعا چطور توی زندگی کارمندی میشه یه تعادل نسبی برقرار کرد که هم بتونی به کارای شخصی ت برسی، هم به کار، هم تفریحهای جورواجور، هم به خانواده، هم اطرافیان، هم فوق برنامه های مختلف، هم آرزوهات و هم ...... 

____________________________________________________

دیشب دوستی چیزی راجع به شخص خودم گفت که خیلی به مذاقم خوش اومد. بیشتر شبیه یه خاطره ی دور از " من " قدیمی من بود. 

چیزی توی مایه های از خود متشکر! 

من از خودم یه زمانی واقعا متشکر بودم اما الان واقعا نمی تونم بگم که هنوز هم این حس با تمام خلوصش پابرجاست.

بهرحال توی روال زندگی معمولی خیلی جاها پیش میاد که خیلی چیزا رو بر خلاف اصولی که داری، انجام میدی و این ناخودآگاه منجر به درد و رنج میشه ... و خیلی جاها تصویری رو که از خودت داری خدشه دار می کنه و اینجور موقع ها اون حس دوستانه ای که نسبت به خودت داری هم تحت الشعاع قرار می گیره ... 

__________________________________________________

مدت مدیدی هست که حس تنفرم نسبت به چیزهای تنفربرانگیز اونقدر پرحرارت و پررنگ و تند و تیز نیست. خیلی وقتا تلاش کردم که این حس رو نسبت به چیزای ناخوشایند برگردونم اما واقعیت اینه که من دیگه قادر نیستم توی حس تنفر پیک احساسی بزنم. البته حسهای ناخوشایند وجود دارند اما نه به اون تلخی سابق.

و البته این احتمالا خوبه ... چون شاید کمترین نتیجه ش این باشه که آرامش بیشتری رو در اعماق وجودت تجربه می کنی. 

____________________________________________________

توجه 

توجه 

توجه ...

این چیزیه که آدمها بیشتر از تمام موجودات دنیا به انحاء و زبانهای مختلف طلبش می کنند. 

راستی چرا ما آدما اینقدر به توجه دیگران احتیاج داریم؟

با اینکه زندگی در عمق ذات خودش ابداً وامدار این توجه نیست. 

____________________________________________________

سکوت ... 

مدت زیادی راجع به مزایای سکوت خوندم و اونطور که باید درکش نکردم. 

اما الان واقعا معتقدم سکوت بجا و به موقع قسمت عظیمی از انرژی ما رو میتونه حفظ کنه و این انرژی میتونه صرف کارهای بهتری بشه که در همون سکوت میتونیم بهشون فکر کنیم. 

____________________________________________________

بی تو 

بی شب افروزیِ ماندنت 

بی تبِ تندِ پیراهنت

شک نکن من که هیچ

آسمان هم زمین می خورد ... 

ترانه از : احسان حائری

کاری از گروه چارتار ...

نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت |
قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:02