دلخوشیها ...

ساخت وبلاگ
وقتی نیلو اومد شیراز و برحسب اتفاق پای ما دوباره به قبرستون قدیمی شیراز - که بچگی ها می رفتیم - باز شد، چنان حس آرامشی وجودم رو پر کرد که نمی دونم چطور میشه توصیفش کرد. 

تنها چیزی که می دونم اینه که با به یادآوردن اینکه چنین آرامگاهی توی شیراز هست یه گوشه از دلم تبدیل شده به یه دلخوشی خوشایند. دونستن اینکه جایی هست که مرگ و زندگی رو با هم و اینقدر نزدیک و کنار هم توی خودش جمع کرده - جایی که هزار سال قصه رو توی دل خودش پنهون کرده و مثل یک کتاب تاریخی مصوره که میتونی توش قدم بزنی و از مردن و تبدیل شدن به گوشه ای از تاریخ نترسی - برام آرامبخشه ... 

--------------------------------------------------------------------

من سی و پنج ساله ام به همراه چند روز از سال جدید از عمرم ... 

خوبم ... آرومم و چشمم به توهم آینده ی پیش رو هست ... 

امیدوارم سالهای باقیمانده ی این دهه از عمر سالهای پرباری باشه ... سالهای جمع بندی و جهت دهی ... 

--------------------------------------------------------------------

با خودم فکر می کنم هیچ چیز توی دنیا نباید اونقدر برات پیک احساسی ایجاد کنه ... چون ممکنه مثل طوفان بیاد و خیلی چیزا رو توی زندگیت به هم بریزه و بره ... 

باید بی آمادگی همه ی چیزهای پیش رو رو تجربه کرد ... و هر بار با یه نگاه تازه وارد ماجراها - حتی اگر تکراری- شد ... 

هیچ چیز موندنی نیست ... همه چیزایی که ما به روند ثابتشون عادت کردیم ممکنه به آنی به هم بریزه و در هم بپیچه ... همیشه باید انتظار این تغییر رو داشت ... بهتره این ذهنیت رو یه گوشه از خاطرمون نگه داریم که زندگی همیشه چیزی برای غافلگیر کردن ما توی چنته ش داره و برای همین هم نمیشه برای همه چیز صد در صد و کاملا آمادگی داشت. 

و شاید بهتره که زندگی رو همونطور که هست و پیش میاد بپذیریم و باهاش همراه بشیم ... 

--------------------------------------------------------------------

و در آخر چه خوبه که : 

خدا هست و خدا هست و خدا هست ... 

نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت |
قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 128 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1396 ساعت: 18:36