درخت انار

ساخت وبلاگ
صبح با صدای یه رشته تیک تیک نرم و نازک از خواب بیدار میشم ... کنارم پای دونه هایی که از روز قبل ریخته شده یه لشکر گنجشگ و تک و توکی یاکریم دارن بطور منظم دونه برمی چینند ... 

تا چشمام باز میشه و سرم به سمتشون برمیگرده یه دسته از گنجشکا پر می کشن ... یاکریم ها و اون چند تا گنجشک باقیمونده که همچنان بی توجه به من مشغول دونه برداشتنند، لبخند رو به لبم میارن ... 

چند ثانیه ای بی حرکت نگاشون می کنم ... بقیه ی گنجشکا هم بر میگردن ... 

چند ثانیه بعد سرم رو بر میگردونم و تصویر یه انار خوشرنگ و کوچولو سر یه شاخه جلوی چشام پهن میشه و بعد کم کم به هیات یه درخت انار در میاد .... شاخه ها شکل یه طاقی کوچیک و ساقه های نازک انار در هم تنیده اند ... 

دیروز هم توی ماموریت یه درخت انار به همین منوال دیدم ... ساقه های نازک در هم تنیده با یه طاقی وسیع و پر شاخ و برگ ... 

دیروز هم چیزی که توجهم رو جلب کرده بود همین ساقه های نازک بود ... 

امروز هم ... 

و بعد چیزی از ذهنم گذشت ... مثل یه کشف کم عمق و گذرا ... 

بعضی از درختها یه ساقه دارن که همون رفته رفته تنومند میشه و تنه ی بزرگ درخت رو تشکیل میده ...  درختهایی مثل انار ساقه های متعددی دارند که همه شون نازک هستند اما همه دست به دست هم میدن و پیچاپیچ در هم تنیده میشن و با هم یه تنه ی مشبک به قدر کافی قوی رو ایجاد می کنند .... 

این یجور الهام بود برام ... اینکه به دو شکل میشه قوی شد ... یکی اینکه کل قوات رو فقط روی یه چیز متمرکز کنی و توی همون هی قوی و قوی و قویتر بشی و اون چیز رو ستون زندگیت کنی و روش شاخ و برگ و میوه بدی یا اینکه در چیزهای متعدد  تا حد مقبولی رشد کنی و قوی بشی و بعد اون چیزها رو در راستای هم بالا ببری و هر کدوم رو ستونی برای دیگری کنی و مجموعه ی تنومندی از چیزها رو به وجود بیاری و روش شاخ و برگ بزنی و میوه بدی ... 

شخصا گمون می کنم که روحاً به درخت انار نزدیکترم ... ترجیح میدم  توانمندیهای متوسط وجودم رو به یک مجموعه ی قدرتمند تبدیل کنم ... 

 _______________________________________________

چند وقتیه که تمام چیزهایی که داره سر راهم قرار می گیره به نوعی مربوط میشه به اعتصابات صنفی در سرتاسر دنیا ... در سالها و دوره های مختلف ... 

حس اینکه تو مشکلی داری که دیگران هم به نوعی داشتند هم دلگرم کننده ست هم ناراحت کننده ... 

کلا ترجیح می دادم که وابسته به هیچ صنف و گروهی نباشم اما یه زندگی واقعی رو تجربه کنم - در تمام ابعادش - تا اینکه به صنف پرطمطراقی وابسته باشم و توی یه شبکه ی ذهنی، توهم زندگی رو زندگی کنم !

 _______________________________________________

خدایا کمک کن برای هیچ چیز و هیچ کسی، هیچ شرایط و هیچ موقعیتی و هیچ دستاوردی، آزادی روح و وجودمون رو فدا و فنا نکنیم ...  

 _______________________________________________

دلم میخواد یه روز فارغ البال و با لبخند، بی هیچ توضیحی و بی هیچ تعلقی - عمیقا بی هییییییچ تعلق و افسوسی - وسایلم رو جمع کنم و برم دنبال تمام چیزهایی که صدام می کنند ... 

 _______________________________________________

هروقت چیزی بهت هدیه شد - به هر طریقی - هیچوقت نشین و با فکر و خیالهای بیخود خدشه دارش کن ...

یادت باشه دنیا هیچ چیز رو بیخودی بهت نمیده ... پس هر چیزی بهت هدیه شد رو با عشق بپذیر و باور کن لیاقتش رو داری و ازش بهره ی مناسب و درست رو ببر ... چون دنیا هدایاش رو به دلایل مناسب به آدمهایی میده که قادرند باهاش کارهای خوب و ارزشمندی انجام بدن ....

اینکه در نهایت نتیجه چی بشه اون دیگه برمیگرده به عملکرد ما ... خواست ما و اراده و هوشمندی ما ...

زندگی شاید فقط دریافت و فرآوری عاشقانه و پرداخت مجدد عشق باشه. یه چرخه ی عاشقانه الی الابد... 

پس عاشقانه دریافت کن و عاشقانه حضور داشته باش و عاشقانه هدیه کن ... 

 

 

نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت |
قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 143 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1396 ساعت: 18:36